جدول جو
جدول جو

معنی دندان شویه - جستجوی لغت در جدول جو

دندان شویه
(دَ یَ / یِ)
دندان شوی. دندان سای. دندان زدای. مسواک. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان شو
تصویر دندان شو
دندان پاک کن، آلتی که با آن دندان ها را می شویند، مسواک
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دندان شو. سواک. مسواک. دندان زدای. دندان سای. دندان شویه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اسنان السباع. گیاه دائمی شیره دار از تیره مرکبات با برگهای فراهم و گلهای زرد روشن بر روی ساقۀ بلند، برگهای نورستۀ آن خام و پخته خوراکی است. دانه هایش دارای رشته هایی است به شکل چتر که باد بآسانی آنها را می برد. قاصدک. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ)
وسیلۀ شستشوی دهان. پارچۀ نازکی که در میان آن اسفرزه یا چیزی شبیه به آن ریزند وبر سر آن چوبی تنک بندند و دهان مریض را بدان شویند. (یادداشت مؤلف) ، داروی جامد یا مایعکه بدان درون دهان پاکیزه کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا